طلای گنبد شهر نجف غزل ساز است
و حس خوب من انگار حس پرواز است
دلم هوایی ایوان عرش حق شده باز
چرا که راه از آنجا به آسمان باز است
ز باب ساعتشان می روم به سمت حرم
عجیب منظره اش ناب و چشم انداز است
کبوترانه مرا سمت این حرم ببرید
کبوتران حرم بالهایشان ناز است
نمانده فرصتی انگار تا که جان بدهم
گمان کنم که همین لحظه وقت ابراز است
در آن ضریح مشبک برای حاجاتم
همیشه حضرت جبریل کار پرداز است
و بی دلیل نیست که مومن شدم خدایم را
که خلقت حرمش در مقام اعجاز است
چه دیدنیست قیامت زمان آمدنش
صدای نفخه ی سور نیز مثل آواز است
شاعر: مجتبي كرمي
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه