من شاعر لحظه های بی پایانم
جز مدح علی مدح کسی نتوانم
هرچند که از خصلت یاران علی
جز حب نبود نشانه در ایمانم
یک نقطه ی اشتراک هم گر باشد
این است که من هموطن سلمانم
بر خلق عیان نشد که رب یا بشر است؟
من هم چو هزار شهریار حیرانم
عمریست برای سجده کردن بین
ایوان نجف و کعبه سرگردانم
طعنه به بهشت و جنت و حور زنم
در شهر نجف اگر دهند اسکانم
امروز اگر گریه کنم بر پسرش
فردای قیامت بخدا خندانم
زانوی علی و سر من لحظه ی مرگ
عمریست در انتظار آن پایانم
محمد صالح زارع
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 13:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه