روح ِ والاي تو از جنس خدا ميباشد
نفَس ِ سينه ي تو عقده گشا ميباشد
نخ ِ سجاده ي تو شهپر ِ جبرائيل است
چين ِ پيشانيِ تو قبله نما ميباشد
از تو ميخواست خدا تا كه بماني چندي
كه حساب تو در اين خانه جدا ميباشد
فارقيم از هوس ِ سِير ِ خيابانِ بهشت
خاكِ زير قدمت جنت ما ميباشد
سائلي آمده و از تو كرم ميخواهد
اي كه انگشتر تو فكر گدا ميباشد
دل ما را بشِكن گوهر اگر ميخواهي
سيّدي امر نما قنبر اگر ميخواهي
هم نشينت شرف و عزت موسا دارد
هم ركابت نفس حضرت عيسا دارد
هر كه گرديد گرفتار ِ خم ِ گيسويت
در گره باز نمودن يدِ طولا دارد
عرقي كه سر ِ پيشاني تو حلقه زده
پايِ هر نخل رطب قدرت دريا دارد
چاهِ آبي كه خودت وقفِ يتيمان كردي
هرچه دارد ز سرْ انگشت تو مولا دارد
بي سبب نيست كه با تيغ دو سر ميجنگي
چون به يك قبضه تولا و تبرا دارد
نام تو زينت دنياست خدا ميداند
نقش انگشتر زهراست خدا ميداند
مِنّتِ زلف تو دارم كه گرفتارم كرد
گوهر مهر تو اينگونه خريدارم كرد
كافري بيش نبودم عَلَوي ام كردي
نفس عشق شما بود كه بيدارم كرد
كار و بار ِدلم از مِهر شما سكه شده
عاقبت عشق ، مرا شُهره ي بازارم كرد
تا قيامت به خدا گردن من حق دارد
آن كسي را كه سر كوي تو بيمارم كرد
سايه ي لطف خودت را ز سرم كم نكني
بركت سايه ي تو لايق دربارم كرد
كيميايي بنما تا زرّ نابم سازي
اربعيني بطلب تا كه شرابم سازي
اي علمدار خدا صاحب شمشير دو سر
اسدالله ترين اي زرهِ پيغمبر
هر كسي در پي آن است به جايي برسد
سر نهادن به كف پاي تو مارا خوشتر
يكي از پا به ركابان حريمت حمزه
گوشه اي از سَكَنات و وَجَناتت جعفر
ضربه اي را كه تو در غزوه ي احزاب زدي
از عبادات ملك،جن و بشر سنگين تر
كس جلودار تو اي حيدر كرار نبود
شاهد قدرت بازوي تو باب الخيبر
بي سبب نيست كه عباس زره ميپوشد
در دلِ علقمه ميگفت اناابن الحيدر
يل شمشير زن قطب جهان ميباشي
اسدالله زمين شير زمان ميباشي
قامتي نيست كه در پيش قدت تا نشود
ملكي نيست كه تا پيش قدت پا نشود
به خداوند قسم دور حريمت مريم
گر نيفتد ز نفس مادر عيسا نشود
زدي از كعبه برون تا كه بدانند همه
كعبه ي دل وسطِ كعبه ي گِل جا نشود
هر كسي قنبرتان را به تمسخر گيرد
به زميني تو بكوبيش دگر پا نشود
تا كه تو آب بر اين نخل رطب ميريزي
خار اين نخل محال است كه خرما نشود
من دخيل حرم شاهِ نجف ميباشم
هو مدد گر گره ي نوكريم وا نشود
هر كسي خادم دربار تو در عالم نيست
ميتوان گفت كه از سلسله ي آدم نيست
(علي اكبر لطيفيان)
- چهارشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه