چون یا کریمِ خسته و بی بال و پر شده
در حجره ای که بسته درش محتضر شده
برگـشته رنگ و روش تنش تیر می کشد
وقتــی كه زهــر بر بــدنــش كــارگر شده
بـا چشم تـار تا به زمین خورد لـب فشرد
این ضـعف چـیره بر بـدنش دردسـر شده
یك دست زد به پهلو یك دست روی خاك
یـعنی كـه ارث مــادری اش بیـشـتر شده
دارد به روی مـــادر خـود فــكر مـی كند
خورشید عشق هر نفسش شـعله ور شده
دریــا میان چشم تـَرَش جــا گرفـته است
آری دوباره روضه ی زهرا گرفته است
حبیب نیازی
- دوشنبه
- 23
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 12:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه