زینب عفیفه ایست کزین بهترش نبود
روح حماسه بود و کم از مادرش نبود
در مجلس یزید چه مردانه حرف زد
جز لافتی دگر صفتی در خورش نبود
با خطبه های حیدری اش انقلاب کرد
اصلا عجیب نیست! مگر دخترش نبود؟
حقا که خوب خواهری اش را تمام کرد
غیر از حسین عشق کسی در سرش نبود
سالم بمانَد و سر ارباب بشکند؟!
سر را نمی شکست اگر، خواهرش نبود
دارد نگاه می کند الشِّمرُ جالسٌ
چونین بلا و فاجعه در باورش نبود
شاید که تیغ دفعه ی اول بریده بود
گر جای بوسه های تو بر حنجرش نبود
با هر مصیبتی که شد آمد به قتلگاه
هرچه نگاه کرد، برادر سرش نبود
در ازدحام نیزه و شمشیر و سنگ ها
گم گشته بود، قسمتی از پیکرش نبود
شاعر: داود رحيمي
- سه شنبه
- 24
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه