مادسته دسته شيعه تسليم زينبيم
بيچاره آن دلي كه در اين قوم و رسته نيست
با دستهاي بسته هـزاران گـره گشـود
ثابت شده ست ، دخت علي ، دست بسته نيست
گيرم به چشم شوهر خود هم غريبه شد
گيرم خميده گشت ؛ ولي هيچ خسته نيست
برخيز و باز ، نافلهات را بهپـا نـمـا
پيغمبر قيام ، كه از پا نشسته نيست
سر را به پاي محمل سالار خود شكست
گرچه سرششكسته ؛ ولي سرشكسته نيست
اين ها اشاره اي ز مقامات زينب است
وقتي كه رفت معجـر زينب كبـود بود
وقتي رسيـد ، گيسـويـش اما سپيـد بود
وقتي كه رفت كوه مصيبت به شانه داشت
وقتي رسيـد مثل هميشـه رشيـد بود
جاي تمام دختـركـان تازيـانـه خورد
طوري كه زنده ماندن زينب بعيد بود
تاريخ شاهد است همان خطبه هاي او
تنها دليل مرگ زمــام يزيـد بود
اين بي عقيدگي است بگويم وفات كرد
ام المصائب است و يقينـاً شهيد بود
هر كس شهيد شد زكرامات زينب است
خورشيـد واره ، از افق نور مي دميد
صبح سپيـد شـام ستـم را سيـاه كرد
ازجنس فاطمه است ؛ بيابان كوفه را
بر روي بال هاي ملك طي راه كرد
آن شب اگر نبود امامت تمام بود
خود را پناه حجت بي سر پناه كرد
بـالله قسم كه كرب بلامات زينب است
شاعر: ياسر حوتي
- سه شنبه
- 24
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه