• سه شنبه 15 آبان 03


شعر میلاد حضرت زینب کبری(س)(امشب صفا دارد صفای دیگری را)

2143

امشب صفا دارد صفای دیگری را
مروه،منا،حال و هوای دیگری را
از سوی شرق و غرب ِ یثرب می شنیده
گوش فلک لبخندهای دیگری را
وقت سحر در قاب چشمانش ببیند
شهر نبی خیرالنّسای دیگری را
خورشید دیگر سر زده یا این که جبریل
نازل نموده ((والضحا))ی دیگری را
تاریخ عشق از نو شروع شد،ای قلم ها
از سر بگیرید ابتدای دیگری را
در باز مانده مثل این که می پذیرند
افتاده از پا و گدای دیگری را
بنده نوازی رسم و آیین است اینجا
حاتم گدا،محتاج و مسکین است اینجا
وقت دعا را پاسی از شب می شناسند
در صبحدم دل را مقرّب می شناسند
شرط پریدن تا خدا بال دعاهاست
معراج را با ذکر "یا رب" می شناسند
اینجا بنای نوکری بر احترام است
ذاتاٌ گدایان را مؤدّب می شناسند
معنای صبر و عفّت و حلم و حیا را
در شیعیان با نام زینب(س) می شناسند
تنها نه زینب(س) بلکه یک یک بانوانِ
این خاندان را زینت اَب می شناسند
حتی گمان دارم ملک رویش ندیده
ازبس که ایشان را محجّب می شناسند
وصف حیا مدح و ثنای معجر اوست
عالم دخیل رشته های معجر اوست
حوریه ای ! نه...حُسن را اوجی،کمالی
پهنای دشت فاطمّیون را غزالی
از باغ سبز مهر تو بس باشدم گر
گیرم بیاید از درختش سیب کالی
یک چند وقتی می شود که تنگ دستم
شد کاسه های چشم من از گریه خالی
تا بیرق گریه به دست توست، بی شک
این روضه خوانی ها ندارد انحلالی
آنقدر بار غصّه روی دوشتان بو
کز پا فتادی و شدی شکل هلالی
رویم زمین ننداز...مزد نوکری ها
بانو بیا و از کرم تو در قبالی
حاجت روایی کن مرا تازنده هستم
 کرب و بلایی کن مرا تا زنده هستم
یاد حسین اشک از دو دیده می فشاندی
وان را سپس بر زخم هایت می کشاندی
از کودکی ها سینه ات الفت گرفته
با داغ هایی که در آن می پروراندی
معراج غم را دیده ای، ام المصائب!
وقتی که در بالای تل خود را رساندی
در شام همراه رباب و ام کلثوم
با آه دل ها را به آتش می کشاندی
آیینه ها جنس غمت را درک کردند
وقتی که بانو روی محمل سر شکاندی
مثل شما تاریخ روضه خوان ندیده
یک "یاحسین" گفتی ّ و گریه می ستاندی
ای همنوا با هق هق و اشک سکینه(س)
ای روضه خوان شام دلگیر مدینه
 

  • چهارشنبه
  • 25
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 14:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران