• چهارشنبه 16 آبان 03


باز باران ! باز باران بي صدا مي چکد در حجم سرد کوچه ها

3298

باز باران ! باز باران بي صدا
مي چکد در حجم سرد کوچه ها

باز باران ! باز باران بي صدا
مي چکد در حجم سرد کوچه ها
کوچه هاي بي تفاوت از عبور
کوچه هاي خالي از سنگ صبور
کوچه هاي سرد و ساکت خالي اند
مسکن نامردم پوشالي اند
کوچه ها احساس را گم کرده اند
چينه هايش ياس را گم کرده اند

 

کوچه ي بي ياس يعني انجماد
بر خزان کيشان، هماره انقياد
کوچه ها فرياد را نشنيده اند
قصه ي بيداد را نشنيده اند
ساکنان با ديو و دد خو کرده اند
فتنه هاي خفته را رو کرده اند
کوچه ها ! ققنوس آتش زادتان
شد خلاص از شعله ي بيدادتان
اين شما و شهر و اين شهر شما
شهر خالي از خدا بهر شما
اي شمايان ، اي شمايان دروغ!
اين شما و ناخدايان دروغ !
شهر خالي از صدا ، مال شما
خوان الوان ريا ، مال شما
اي اهالي فريبستان هيچ
گمرهان سيب سيبستان هيچ
رفت خورشيد و نشد پروايتان
با چه روشن مي شود فردايتان
تا شما مشتاق از اين تيره شبيد
ناشناس حرمت ام ابيد
ليلة القدر از کف ايام رفت
مطلع الفجر از کف ايام رفت
موکـَنان مويه کـُنان گل مي برند
ياس را از پيش بلبل مي برند
منخسف شد چون عذار ماه، ماه
بعد از اين خورشيد مي مويد به چاه
بعد از اين خورشيد مي ماند غريب
مي تراود از لبش «اَمَّن يُِِِجيب»
لانه خالي از کبوتر شد دريغ!
خالي از عشق پيمبر شد دريغ!
بعد تو شعري که در چشم تر است
چادر خاکي و مسمار در است
مثنوي اي مثنوي ! فرياد کن !
بغض صدها ساله را آزاد کن !
ياد کن از شعر زهرا اي نسيم
انّ مولانا عليٌ مستقيم
باز باران ! باز باران بي صدا
مي چکد در حجم سرد کوچه ها ...

  • چهارشنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 14:23
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران