يك سال ميشود كه تو هم پر كشيده اي
من هم به سوگ پر زدن تو نشسته ام
شايد به جا نياوري ام آشناي من
ميبيني از فراق تو خيلي شكسته ام
***
چون آفتاب بر لب بامم كه مثل تو
مانده به زير صورت خورشيد پيكرم
اي تشنه لب به ياد تركهاي لعل تو
لب تشنه مانده ام به نفسهاي آخرم
***
بي تو تمام باغ ِ تو رنگ خزان گرفت
بي تو پري براي پريدن نمانده بود
صحراي داغ،پاي برهنه،لبان خشك
نايي دگر براي دويدن نمانده بود
***
چنديست رفته قوت ديدن ز ديده ام
بنگر به راه رفتن خواهر كه ديدنيست
دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت
يك باغ پُر بنفشه برادر كه ديدنيست
***
دل پاره پاره از همه ي طعنه هايشان
پايم هنوز آبله دار از شتابها
جا خوش نموده بر بدنم جاي سلسه
رَدّيست بر تمام تنم از طنابها
***
پيراهني كه خون تو آغشته اش بُوَد
هرگز نشسته ام نرود عطر و بوي تو
دارم هنوز با خودم از آن مسافرت
سنگي كه خورد بر سر نيزه به روي تو
(محسن عرب خالقي)
- پنج شنبه
- 26
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 13:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه