همه رفتند و من جا ماندم اي دوست
ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست
چرا رفتي مرا با خود نبردي
ببين بعد تو تنها ماندم اي دوست
***
بيا اين ساعت آخر كنارم
كه روي زانوي تو سر گذارم
دعا كن زودتر جان بر لب آيد
كه ديگر طاقت ماندن ندارم
***
ببين از داغ تو خيلي شكستم
شكستم گر چنين از پا نشستم
شكسته دشمنت از بس دلم را
چنان گشتم كه نشناسي كه هستم
***
به يادت در نواي آب آبم
چنان تو زير تيغ آفتابم
تو راحت خفته اي در خانه ي قبر
ولي من از غمت خانه خرابم
***
لباس تو در آغوشم برادر
صدايت مانده در گوشم برادر
تو ماندي بي كفن در خاكِ صحرا
چگونه من كفن پوشم برادر
***
مرا كابوس شمشير و تن تو
تماشاي به غارت بردن تو
تورا سر نيزه ها بردند و مانده
براي من فقط پيراهن تو
***
سراسر نيزه ميبينم به خوابم
سر و سرنيزه ميبينم به خوابم
نميخوابم اگر يك دم برادر
تورا بر نيزه ميبينم به خوابم
***
دلم هر روز پاي نيزه ميرفت
كه خونت در گلوي نيزه ميرفت
چه ميشد مثل سرهاي شهيدان
سر من هم به روي نيزه ميرفت
- پنج شنبه
- 26
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 14:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه