• چهارشنبه 16 آبان 03


شعر ولادت حضرت زینب(س)(می نویسم عشق چون تفسیر شد با نام تو)

2109
2

می نویسم عشق چون تفسیر شد با نام تو
می نویسم شور چون تعبیر شد با نام تو
تا كه در عرش الهی نام زیبایت شكفت
ذكر هر مُلك و مَلَك تكبیر شد با نام تو
شادی و غم در وجود پُر زِ نورت جلوه كرد
جمع بین این دو تا تصویر شد با نام تو
می نویسم پا به پای عالم بالاترین
با افق هایی كه تا تكثیر شد با نام تو
یك جهان آمد پدید و قطعه ای از جنس نور
یك زمین آمد كه عالم گیر شد با نام تو
حضرت حق سرزمین عشق ها را آفرید
نام زیبای تو بُرد و كربلا را آفرید
از ازل الطاف حق نور شما را آفرید
با حضورت در جهان عشق و صفا را آفرید
تا بگوید رمز عشق واقعی را ذوالجلال
كشتی صبر آفرید و ناخدا را آفرید
باز ایزد بر خداییِّ خودش أحسنت گفت
تا وجود دختر خیر النّسا را آفرید
از جمالش باز هم شَقُّ القَمَر ایجاد شد
یا دوباره حضرت شَمسُ الضُّحا را آفرید
تا خدا می خواست بر تو نوكرانی آورد
منّتی بر ما نهاد و شكر، ما را آفرید
مَستی امشب از قُدوم پاك تو آزاد شد
هر دو عالم از وجودت شهرِ عشق آباد شد  
نور رویت بر زمین آمد شدی مهتاب عشق
عكس تو گُل كرد روی صفحه ای در قاب عشق
آمدی از آسمان تا بَر حسین خواهر شوی
نه، كه حتّی بوده ای تو، مادر ارباب عشق
بِینِ آغوش برادر خنده بر لب داشتی
از همان وقت ولادت بوده ای بی تاب عشق
اشك شوق از دیدۀ حیدر نشسته بر تنت
خوش به حالت غسل كردی تا ابد با آب عشق
اصل خاك كربلا مُهر نمازت بوده است
پس جَبینت سجده رفته بر گِلِ نایاب عشق
موجم و بر سطح دریایت تلاطم كرده ام
باز از عشق تو دست و پای خود گم كرده ام
انتظار حضرت خیرالنّسا سر آمده
چون برای آیۀ تطهیر، كوثر آمده
گُل بریزید ای ملائك بر سر اهل زمین
از همه ارض و سما همواره برتر آمده
هم چو زهرا مادرش امّ ابیها می شود
پس بگو بر حیدر كرّار، مادر آمده
رنگ و رویش مادری و خُلق و خویش مادری
یا كه اصلاً شایدم زهرای دیگر آمده
ازدحام صف درِ میخانه غوغا می كند
باز هم بهر شراب عشق، ساغر آمده
پیش پای یارِ ما جبریل زانو می زند
كلِّ عالم یك صدا فریاد یا هو می زند
آمدی و مونس غم ها شدی و بعد از آن
آمدی و زینت بابا شدی و بعد از آن
بس كرامت دید از تو عالم و مبهوت شد
زِینِ اَب نه، زینب كبرا شدی و بعد از آن
مادرت روح دو پهلوی محمّد بود و رفت
حال، تو روح برادرها شدی و بعد از آن
دست حیدر داد دستت را به دستان حسین
مخزن الاسرار عاشورا شدی و بعد از آن
آمد آن روز و حسینت بِینِ گودال بلا
عاقبت هم ناله با زهرا شدی و بعد از آن
در غروب غم، (اسیرِ) بوسۀ آخر شدی
هم كه در عین اسارت حیدر دیگر شدی
شاعر:حمید رمی

  • پنج شنبه
  • 26
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 14:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران