اى خاك تو به چشم مَلك توتيا بقيع!
اى خاك تو به چشم مَلك توتيا بقيع!
اى محترم تر از حرم كبريا بقيع!
يك باغ گل به دامن تو جا گرفته است
از گلشن خزان زده مصطفى بقيع!
با قطره هاى اشك، دل از دست مى دهد
بگذارد آن كه گرد حريم تو پا، بقيع!
اى شاهد خزان شدن باغ آرزو!
بر قصّه هاى غصّه خود لب گشا، بقيع!
آغوش تو، به پاكى دامان فاطمه ست
اى تربت چهار ولىّ خدا بقيع!
بر برگ برگ دفتر تو نقش بسته است
با خط خون، حديث غم لاله ها، بقيع!
خاك تو و سكوت شب و اشك مرتضى
با ما بگو حكايت آن ماجرا، بقيع!
(محمّد نعيمى)
- چهارشنبه
- 17
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 15:4
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه