• سه شنبه 15 آبان 03


قصیده امام علی(ع)(كيستم من بنده اي ازفرط عصيان شرمگينم)

2398
2

كيستم من بنده اي ازفرط عصيان شرمگينم
روزوشب باران خجلت بارد ازابرجبينم
خيزداز پرونده جرم وگناهم دود وآتش
خلق پندارندهمچون لاله خلد برينم
زاغ بودم ليك دربين هَزاران بوده جايم
خاربودم سالها درباغ با گل همنشينم
دانه اي ازخودندارم تادراين مزرع فشانم
هرچه هست ازخرمن فضل و معاني خوشه چينم
راه سخت و بارسنگين پاي خسته دست خالي
مرگ بر گرد سراست وقبردائم دركمينم
زينتي با خودندارم اشك سرخ ازديده بارم
تا مگر رنگين زخون ديده گرددآستينم
نه نهالم تادهم گل  نه گلم تا عطر بخشم
باكه گويم واي برحالم كه نه آنم نه اينم
خوي ديوم باشد ودستم به دامان فرشته
روي زشتم باشد ومشتاق وصل حورعينم
روزاول داشتم بخت سليمان حيف كاخر
گشت غارت ناگهان بادست اهريمن نگينم
راه روشن ليك غافل ميروم با چشم بسته
واي اگر يكباره خودرا دردل دوزخ ببينم
پاسخ مثبت به شيطان داده وتسليم نفسم
من كه آواي خدا افكنده ازهر سو طنينم
بارمعبودا توداني با تمام كج روي ها
راست گويم خادم كوي امام راستينم
گربه دوزخ پاگذارم آتشم گردد گلستان
چون به دل باشد تولاي اميرالمؤمنينم
ني عجب گراهل محشر را معين ويار گردم
گربود مولا امير المؤمنين يار ومعينم
  شير حق نفش محمد قائل قول سلوني
آن كه حب اوست راهم آنكه مهراوست دينم
ميرسد از منبر كوفه نداي او به گوشم
كي تمام خلق عالم من امام العالمينم
گمرهان را رهنمايم مؤمنين راپيشوايم
مسلمين را مقتدايم مصطفي را جانشينم
من به قرآن باء بسم الله رحمان رحيمم
مؤمنون وكوثر وطاها وقدر وياو سينم
انبيارا جان جانم نفس ختم الانبيايم
اوليارا حُكم رانم عبد خير الحاكمينم
آل عمران مائده اعراف توبه هود نوحم
مؤمن و شورا وفتح صافات وحشر وتينم
درمقام بندگي آيد رمن كار خدائي
دستگير كل خلق از اولين تا آخرينم
گفته قرآن چنگ بايد زد به حبل الله جميعا
اهل عالم دست پيش آريد من حبل المتينم
من معزالمؤمنينم من مذل المشركينم
من بصيرٌ بالعبادم من هديً للمتقينم
روز محشر چاره پرداز اصحاب الشمالم
پيشوا ورهبرو مولاي اصحاب يمينم
انما درشان من نازل شده اي اهل عالم
درركوع خويشتن دادم به سائل چون نگينم
روح ومصداق الم نشرح لك صدرك منم من
زآن كه آرامش به قلب پاك ختم المرسلينم
تا قيامت گرشود تفسير از نهج البلاغه
نيست خطي از خطوط صفحه ي علم اليقينم
پرچمم نصرمن الله است وخود فتحٌ قريب
درنبرد ناكسين وقاسطين ومارقينم
آستانم آسمان است وزمين گِرد نعالش
خوددهم فرمان ودست حق بود درآستينم
دردمندان را دوايم بي نوايان را نوايم
بي پناهان را پناهم بي معينان را معينم
خاك وباد و آب و آتش درپي فرمانگذاري
درشمال ودرجنوب ودريسار ودريمينم
صبح خلقت بندگي آموختم خيل ملك را
با طنين نغمه ي اياك نعبد نستعينم
رايت فتح الفتوحم آيت نصر خدايم
پيشتاز زاهدانم پيشواي عارفينم
باب شهر علم سرمد كفو زهرا جان احمد
شير وشمشير محمد مظهر جان آفرينم
من همان شاهم كه ميخندم بروي دردمندان
گرچه خود از غصه لبريز است قلب نازنينم
روز يار خلق وشب همبازي طفل يتيمم
همنشيني با فقيري را به شاهي برگزينم
من همان شاهم كه بارپيرزن گيرم به دوشم
چون تنور او بود دردل شرارآتشينم
گرببينم اشك غم ميريزد از چشم يتيمي
ميرود تاعرش اعلي آه از قلب حزينم
گرچه هستي روسيه ميثم به اجراين قصيده
دستگيرو شافع ويارت به روز واپسينم

  • یکشنبه
  • 29
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 16:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران