ای بحر کمال گوهر آوردی
ای کوثر وحی کوثر آوردی
ای نخل امید نوبر آوردی
ای ماه خجسته اختر آوردی
ای دخت رسول دختر آوردی
زینب؟ نه، حسین دیگر آوردی
بر نفس رسول زیب و زین است این
سر تا به قدم همه حسین است این
تو وجه خدایی و تجلا او
تو روح محمدی و اعضا او
تو بحر کمال و در یکتا او
تو باغ بهشت و نخل طوبا او
او با تو بود شبیه و تو با او
الله الله تو زینبی یا او
بانوی زنان عالم آوردی
بعد از دو مسیح مریم آوردی
آیات خداست نقش رخسارش
در چشم رسول حسن دادارش
شمشیر علی است تیغ گفتارش
زهرا شده محو چشم بیدارش
هم مرغ دل حسن گرفتارش
هم چشم حسین محو دیدارش
آیینۀ احمد است این دختر
قرآن محمد است این دختر
هم مام ائمه را بهین دختر
هم عصمت و زهد و صبر را مادر
هم فلک نجات را بود لنگر
هم خون حسین را پیام آور
هم در یم خون امام را یاور
هم قافلۀ قیام را رهبر
هم خون شهید جرعه نوش او
هم خشم حسین در خروش او
آیینۀ پنج تن، جمال او
شرمنده جلال از جلال او
پرواز کمال از کمال او
یک فاطمه حلم در خصال او
عاشور حسین شور و حال او
پیشانی غرقه خون مدال او
خون شهدا هماره مدیونش
در صبر و رضا حسین ممنونش
ای کوفه و شام کربلای تو
ای سینۀ خلق نی نوای تو
ای صورت صبر نقش پای تو
ای آیۀ کاف و ها ثنای تو
حق شیفتۀ خدا خدای تو
فریاد علی است در صدای تو
میراث کمال از رسل داری
استاد ندیده علم کل داری
تو عالمۀ ندیده استادی
ویران گر کاخ ظلم و بیدادی
صد کرب و بلا خروش و فریادی
با کوه ملال سرو آزادی
زهد و شرف و عدالت و دادی
در موج غم از وصال حق شادی
با آن همه داغ از شکیبایی
چشم تو ندید غیرزیبایی
بر چهره جمال دادگر داری
اعجاز خطابه از پدر داری
اسرار علوم را ز بر داری
ارثی است که از پیامبر داری
تقدیم حسین دو پسر داری
دو مهر ز ماه خوب تر داری
تو باب حسین و باب زهرایی
تو ماه دو آفتاب زهرایی
تو ام مصائبی و مام صبر
زیبد که بخوانمت امام صبر
در دست اراده ات زمام صبر
با صبر تو زنده گشت نام صبر
مرهون تو تا ابد نظام صبر
ای هر نفس تو یک پیام صبر
بر صبر تو از هزار زخم تن
در مقتل خون حسین گفت احسن
سوگند به ذات قادر بی چون
شکرانه سرودنت به موج خون
با جسم کبود و گیسوی گلگون
کاری است ز حد وهم ما بیرون
ای نهضت کربلا به تو مدیون
ای داده شکست ها به خصم دون
تو خون حسین را بقا دادی
حتی به شهید ارتقا دادی
باید به جهان پیمبری آید
در ملک وجود حیدری آید
چون فاطمه باز مادری آید
مانند حسن برادری آید
میلاد حسین دیگری آید
تا چون تو خجسته خواهری آید
عالم به ولایت تو می نازد
«میثم» به عنایت تو می نازد
شاعر:غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 1
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه