پلك صبوری می گشایی
و چشم حماسه ها
روشن می شود
كدام سر انگشت پنهانی
زخمه به تار صوتی تو می زند
كه آهنگ خشم صبورت
عیش مغروران را
منغص می كند
می دانیم
تو نایب آن حنجره ی مشبّكی
كه به تاراج زوبین رفت
و دلت
مهمانسرای داغ های رشید است
ای زن !
قرآن بخوان
تا مردانگی بماند
قرآن بخوان
به نیابت كل آن سی جز
كه با سر انگشت نیزه
ورق خورد
قرآن بخوان
و تجوید تازه را
به تاریخ بیاموز
و ما را
به روایت پانزدهم
معرفی كن
قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از های و هوی بیفتد
خیزران
عاجزتر از آن است
كه عصای دست
شكستهای بزك شده باشد
***
شاعران بیچاره
شاعران درمانده
شاعران مضطر
با نام تو چه كردند؟
***
تاریخِ زن
آبرو می گیرد
وقتی پلك صبوری می گشایی
و نام حماسی ات
بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :
زینب
شاعر:سید حسن حسینی
- پنج شنبه
- 2
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه