راه چـاره نداره اشـكای غربـت من
داغ هفتاد و دو گل شد حسین قسمت من
به خدا یادم نمی ره گریـه و آه رباب
نمی دونی چی كشیدم توی مجلس شراب
سوخت دلم با تب تو ، وای خیزران و لب تو ، وای
كاش می مرد زینب تو ، وای
حسین دار و ندار دل من
شهید بی غسل و كفن
******
بعد از اون غروب غم دل من خونه هنوز
مثه زلـف تو روی نی پریشونه هنوز
وقتی بوی سیب سرخ پیچید تو دشت كربلا
می دیدم سر حسینم و رو اوج نیزه ها
امون از كرب و بلا ، وای
كه تن خون خدا ، وای
موند به زیر دست و پا ، وای
حسین دار و ندار دل من
شهید بی غسل و كفن
********
شاعر: یوسف رحیمی
- شنبه
- 4
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 2:25
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه