گریستم !
جانا! من از فراق تو، دريا گريستم
امّا گمان مدار كه بيجا گريستم
آن قدْر گويمت كه درين چند روز عمر
هر روز داغ ديدم و شب ها گريستم
دانستم اين كه گريه و زارىّ و اشك و آه
بر دردِ بى دواست مداوا گريستم
پرپر چو شد ز باد خزان غنچه گلم
از هجر گل چو بلبل شيدا گريستم
دشمن چو كرد از منِ غمديده منعِ اشك
رفتم ز شهر و در دل صحرا گريستم
پهلو شكسته اند و دلم خسته اند و، باز
هستند مدّعى ز چه بابا! گريستم!!
بسيار گريه كردم، امّا نه بهر خويش
ديدم على ست بى كس و تنها گريستم
خود آگهى پدر! كه ز بس رنج ديده ام
بودم پس از تو تا كه به دنيا گريستم
(حسين غلامى)
- چهارشنبه
- 17
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 15:45
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه