• دوشنبه 3 دی 03


مدح حضرت زینب(س)(بخولی بگفت آن زن پارسا)

1556
1



بخولی بگفت آن زن پارسا
که را باز از پا درآورده ای
که در ایندل شب چو غارتگران
برایم زر و زیور آورده­ای
بهمراهت امشب چه بوی خوش است
مگر باز مشگ تر آورده­ای
چنان کوفتی در که پنداشتم
ز میدان جنگی سر آورده­ای
چو دانست آورده سر گفت آه
که مهمان بی پیکر آورده­ای
چو بشناخت سر را بگفت ای عجب
سر با شکوه و فر آورده­ای
بمرم در این نیمه شب از کجا
سر سبط پیغمبر آورده­ای
چه حقّی شده در میان پایمال
که تو رفته­ای داور آورده­ای
گل آتش است این که از کوه طور
تو با خاک و خاکستر آورده­ای
نگارنده با گفتن این رثا
خروش از ملایک درآورده­ای
مرحوم نگارنده
که را باز از پا درآورده ای
که در ایندل شب چو غارتگران
برایم زر و زیور آورده­ای
بهمراهت امشب چه بوی خوش است
مگر باز مشگ تر آورده­ای
چنان کوفتی در که پنداشتم
ز میدان جنگی سر آورده­ای
چو دانست آورده سر گفت آه
که مهمان بی پیکر آورده­ای
چو بشناخت سر را بگفت ای عجب
سر با شکوه و فر آورده­ای
بمرم در این نیمه شب از کجا
سر سبط پیغمبر آورده­ای
چه حقّی شده در میان پایمال
که تو رفته­ای داور آورده­ای
گل آتش است این که از کوه طور
تو با خاک و خاکستر آورده­ای
نگارنده با گفتن این رثا
خروش از ملایک درآورده­ای
مرحوم نگارنده

  • شنبه
  • 4
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:2
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران