• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام موسی کاظم(ع)(زهری که هدیه داده به جانت شراره را)

2031


زهری که هدیه داده به جانت شراره را
آورده با خودش به خدا راه چاره را
با شعله اش زبانه کشید و شنید آه
معلوم کرده راز دل پاره پاره را
حکم رهائیَّت شده امضاء بگو رضا
مژده دهد به شهر وصالی دوباره را
این پیکر نحیف و تن لاغرت شده
سنگین به خاطر غل و بند و نظاره را
خیره به کربلا و غروبی عجیب کرد
دیدم به نی درخشش هجده ستاره را
باب الحوائجیُّ و شنیدم به روضه ات
من ناله های تشنگیِّ شیرخواره را
یک یا حسین گفتم و در شهر کاظمین
دیدم تلذیِّ گل در گاهواره را
از روی دستهای پدر تا فراز تیغ
لبخند تشنگیُّ و زبان اشاره را
تلخیِّ خنده ی علیُّ و غصِّه ی حسین
اشک رباب و صاحب هر گوشواره را
هر روضه نینواییُّ و هر صحنه کربلاست
تا یار ما بیاید و درمان وچاره را.
با خود بیاورد که دعای فرج کند
خاموش عاقبت به قصاص این شراره را
شاعر: حسين ايماني
 

  • یکشنبه
  • 5
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران