موسای آل فاطمه بر ما نگاهی
در گوشه ی زندان چرا تو غرق آهی
تو شمس صبح عشقی و تو عین نوری
بر شام تار قلب ما تنها تو ماهی
بر پای تو زنجیر و قد تو خمیده
در گوشه ی زندان که دیده چون تو شاهی
پر گشته آقا با کرامات نگاهت
از بوی خوب کاظمینت این نواحی
در حسرت اینم که یکدفعه بگویی
ای نوکر خوبم چقدر تو سر به راهی
لب تر کن ای آقا که در یک لحظه آرَم
بهر فدا گشتن به راه تو سپاهی
از قلب آکنده ز مهر ما مبادا
در روز محشر ای گلم چیزی بکاهی
بنما گذر با پای چشم خود عزیزم
از کوچه ی قلب من گمگشته گاهی
بی مهر تو من می شوم بی قدر و ناچیز
بی مهر تو من می روم سوی تباهی
سروده جعفر ابوالفتحی
- یکشنبه
- 5
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه