• دوشنبه 3 دی 03


شعر عید مبعث(شب بود و از سپیده صدایی نمیرسید )

1379


شب بود و از سپیده صدایی نمیرسید
فریادهای خسته به جایی نمی رسید
بت های زنده با شکم گنده، کور و کر
آوای بردگان به نوایی نمی رسید
دوشیزه ی گیاه، دل افسرده بود، آه!
در گور خود به نشو و نمایی نمی رسید
در کام اژدها صفتان بود زندگی
موسای دیگری و عصایی نمی رسید
زندانی هوا و هوس بود نفس ما
گویی نفس نبود و هوایی نمی رسید
از کوه رحمت آمدی و عشق تازه شد
گفتی:« از این مسیر به جایی نمی رسید »
ای آخرین پیام رسان بی حضور تو
بر زخم های کهنه شفایی نمی رسید

 

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 13:8
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران