واو می آید از تاریخ، تا مرد زمین باشد
اولوالعزمی که روی خاتم دنیا ،نگین باشد
دلش بر تار فرداها گره خورده است ومیداند
که باید با تمام پیچ وخم هایش ،قرین باشد
حرا در دامن خود جای داده ،غربت اورا
رسولی که نگاهش، نور آیات مبین باشد
خدا از قلب قرآن، برگزیده خلقتی را که
بلند گیسوانش، آیه ی حبل المتین باشد
همان که می رسد در قصه ی پاییز این دنیا
ربیع الاول آیینه های واپسین باشد
ندای "اقرا باسم ربک "از معراج می آید
محمد می رسد تا سرور خلد برین باشد
همان که می رسد با آیه های گرم وجانسوزش
انیس لحظه های سرد جبریل امین باشد
اگر چه مهر او کرده خدا "خلق عظیمی1" را
ولی او فخر دارد با غلامان همنشین باشد
واو را می برد تا ماورای" لیله الاسری"
مقدر گشته تا معراج با خونش عجین باشد
همان که می برد در گور دیو جاهلیت را
که در تاریکی این جاده ها نور یقین باشد
خدا می ریزد از شهد وجودش بر دل او تا
امید بیکران و"رحمه للعالمین"باشد
- دوشنبه
- 6
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه