• دوشنبه 3 دی 03


شعر مدح حضرت رسول اکرم(ص)(سکوت ِ تیره ی تاریخ، سرگردان و حیران بود)

3041
1

سکوت ِ تیره ی تاریخ، سرگردان و حیران  بود
زمان خاموش تر در گوشه ی ذهنی پریشان  بود.............
جهالت ذهنِ انسان را چنان بی وقفه پر می کرد
که استدلال هم افتاده در  گرداب ِ هذيان بود.............
خدا یک واژه ی  تاریک و نامفهوم بود وخشک
نماد ِ  بت ، امید ِ خانه های  بت پرستان بود................
سکوتی ممتد و تاریک  ،در متنِ زمین می ریخت
گناه و  جهل و بُدعت ، سازِ خوش آهنگ ِ شیطان بود...........
نگاه  فصل ها روی زمین خشکیده می روئید
و بذر عشق    محروم از صدای پای باران بود.............
شبی بانگ ابابیل از سکوت ِ آسمان بارید
شب اعجاز فرمان خدا عالم  خروشان بود................
خدا از عرش بر بال ِ  ملائک  مهر  می پاشید
شب روئیدن ِ ختم رسالت عشق حیران بود..............
و بر روی زمین کاخ مدائن ها فرو می ریخت
شکوه ِجشن ِ میلاد محمد،    پایکوبان بود.........
شنیدند آسمانی ها که یک مرد یهودی گفت
بشارت داد موسی ، این شب ِ میلاد پیمان  بود.............
خدا تابید در روی زمین تا روشنی بخشد
به ذهن ِ  تیره ی انسان ، شب ِتوحید و عرفان بود..........
تب ِ  آذر گشسب ِ پیر خاموشی گرفت آنگاه
نگاه ِ  روشن ِ چشم محمد بود و قرآن بود.............
اکرم بهرامچی
 

  • دوشنبه
  • 6
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 15:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران