داده سیمرغ را بال پرواز ، وسعت ِ آبی آسمانت
فصل ، فصلِ بهشت ِ برین را ، می تراود دل ِ مهربانت
حلقه بستند دور تو عشاق ، مثل ِ منظومه ای در مدارت
از اولوالعزم ها تا ملائک ، سر سپردند بر آستانت
خم به ابرو نیاورده تابت ، پیش رنج و ملال خلائق
پل زده آسمان و زمین را ، قاب قوسین ِ رنگین کمانت
صبح پیچیده دور عبایت ، ماه عمامه ی روی ماهت
نرگس مست را می شکوفد ، لب به لب خنده روی لبانت
کوه ها جملگی درپناهت ، تکیه داده ند بر استواریت
سینه ات مأمن عشق و ایمان ، ناتوانست باد از تکانت
جماه افتاده بر سجده گاهت ، سرو خم می شود در مقامت
شاعران ناتوان از ثنایت ، آسمان و زمین شعر خوانت
قانعم از شما ، تا بخندی ، روز محشر به روی غریبم
مصرعی از دلم جا شود کاش ، در غزلخانه ی آشیانت
دوست دارم به دنیا بیایم ، مثل ِ یک کودک پاک و معصوم
چشم در چشمتان جان بگیرم ، تا بپیچد به گوشم اذانت
***سید مهدی نژادهاشمی***
(بجنورد)
- دوشنبه
- 6
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه