در کوچه می وزند به شوقش نسیم ها
گل می کنند در نفس او شمیم ها
در دستهاش یاس و انار و کبوتر است
وقتی که می رسند کنارش یتیم ها
بر شانه آسمان اجابت نشانده است
پر می زنند دور و برش "یاکریم "ها
غلطانده است آن شتر سرخ را به خون
تا بیش از این شکسته نگردد حریم ها
از کوچه ها و خاطره هایش گریز نیست
دارد به دل خون جگراز قدیم ها
شیرین تر از عسل به لب قاسمش رسید
وقتی که کشته شد به بلای عظیم! . . .ها!
- سه شنبه
- 7
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 7:24
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه