تا به معراج تقرب برسانند مرا
عقب قافله بايد بكشانند مرا
تا كه در محضر يارم مكانم بالاست
چه خياليست كه پايين بنشانند مرا
بارها جان مرا تا به لبم مي آرد
تا كه يك بار سلامي برسانند مرا
شد پناهِ همگان هر كه پناهنده ي اوست
سگِ اصحابم و از خويش بدانند مرا
جان من عاريه اي بود كه نذرش كردم
بگذاريد كه امشب بستانند مرا
از همه دور كن و از حرمت دور مكن
تو نراني مرا تا كه نرانند مرا
وقفِ سرگرمي طفلانِ سر ِ كوچه شدم
چه خياليست كه ديوانه بخوانند مرا
- سه شنبه
- 7
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 7:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه