• سه شنبه 11 اردیبهشت 03


شعر ولادت امام حسین(ع)(جبرئیل آمد از سما امشب ، می زند از شعف به هم شهپر)

2177
3

جبرئیل آمد از سما امشب ، می زند از شعف به هم شهپر
همه دنبال او ملائکه ها ، صف زده گرد خانه ی حیدر
هر چه در آسمان ستاره که هست ، می درخشند کنار یکدیگر
نکند حق برای دوم بار ، کرده کوثر عطا به پیغمبر
که نهیبی به خود زدم گفتم ، من به بیداریم و یا خوابم
که ز گهواره این ندا آمد ، تو مرا نوکری ، من اربابم
فُطرس از بعد این همه حسرت ، صاحب بال و پر شد از کَرَمَش
می برد لذت دو عالم را ، به دو چشمش اگر نهد قدمش
گرچه ناقابلم ولی قلبم ، شده مشتاق یک نگاه کَمَش
به خدا عاقبت به خیر شود ، پاگذارد هر آنکه در حرمش
هر که دارد به سینه مهرش را ، جایگاهش بود بهشت برین
تا قیامت گدای در گاهش ، پادشاهی کند به عرش و زمین
هر چه در چهره اش نگاه کنی ، چهره اش جلوه ای ز روی علیست
از میان ملائکه یکسر ، با نگاهش به جستجوی علیست
خنده اش مو نمی زند با مادر ، خُلق و خویش به خُلق و خوی علیست
می گشاید همین که آغوشش ، بوی خوش می دهد که بوی علیست
به علی رفته هر که می نگرد ، جود و احسان و هم مرام حسین
با دل شیعه می کند بازی ، از همین کودکی مرام حسین
می کند مثل لاله پیغمبر ، نوه ی نو رسیده را بویش
به چه عشقی و از تمام وجود ، شانه مادر زند به گیسویش
هر چه نور بوده در عالم ، تابَد از پشت پرده ی رویش
اگر این پرده را کنار زند ، آسماه ها شوند پی جویش
دین و دنیا ببازد آنکس که ، دوست دارد کسی به غیر حسین
از قیامت دگر نمی ترسد ، هر که دارد به سینه مِهر حسین
به مسیحی بگو بیا و ببین ، جلوه ای از خدای عیسی را
ای یهودی ببین به گهواره ، باعث معجزات موسی را
پیر عیسی بود همین کودک ، که شفا می دهد مسیحا را
به روی دست مصطفی بینید ، این تجلی طور سینا را
هر که شد عاشق حسین هرگز ، حرفی از عشق دیگری نزند
هر که شد گدای کوی حسین ، در خانه ی دگری نزند
او ردم گر کند خدا نکند ، یا که از خود جدا ، خدا نکند
هر چه دارم من از عنایت اوست ، دل به او بسته ام رها نکند
گر چه خوارم اگر چه پَستَم من ، نکند او مرا دعا نکند
شب میلاد می زنم صدا او را ، جان دهم گر مرا صدا نکند
جمع ما یک شب از عنایت او ، اگر او از همه رضا باشد
سال دیگر ولادت ارباب ، وعده ی ما به کربلا باشد
نگران بود مادرت تا دید ، بوسه زد مصطفی به حنجر تو
پدرت با خبر از این که شود ، قطعه قطعه تمام پیکر تو
گریه می کرد مجتبی به آن روزی ، که جدا می شود زتن سر تو
سر و جان تمام علمیان ، به فدای تن مطهر تو
شده از کودکی به هر محفل ، گریه کردن به تو سعادت من
من ز خاک کمترم اگر که شود ، سر موئی کم از ارادت من
(سعيد خرازي)

  • سه شنبه
  • 7
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 16:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران