مي آيد از بهشت خبرها يكي يكي
امشب گشوده شد همه درها يكي يكي
وقتي علي دوباره قدم ميزند به خاك
مبهوت ميشوند نظرها يكي يكي
بالا بلندي آمده و پيش قامتش
خم ميشوند كوه و كمرها يكي يكي
تنها خليل نيست كه يعقوب هم رسيد
قربانيش كنند پسرها يكي يكي
يك قوم از جمالش و يك قوم از جلال
دل نَه كه ميدرند جگرها يكي يكي
خورشيدي از قبيله ي هاشم دميده تا
حيران كُنَد نگاه قمرها يكي يكي
نامش حماسه را به غزل بند ميزند
اُمّ البنين به فاطمه لبخند ميزند
اي جامع جميع نشانيِّ مرتضي
عباس نَه تمام جوانيِّ مرتضي
گيسوي توست رشته ي جان امير عشق
ابروي توست طاق كمانيِّ مرتضي
وقت ركوع ميرسد از دستهاي تو
بر دست ما عقيق يمانيِّ مرتضي
با تو گدا ميان مدينه نيافتم
اي سفره دار سفره ي خوانيِّ مرتضي
وقت نبرد بازوي تو ارث برده است
حال و هواي ضربه ي آنيِّ مرتضي
زينب به روي خاك محال است پا نهد
جز با ركاب حضرت ثانيِّ كربلا
توحيد،رستگاريِ از تو شنفتن است
آموزش نبرد فقط از تو گفتن است
بايد براي فرش تو شهپر بياورند
بايد براي عرض ادب سر بياورند
بايد براي وصف تو از بين واژه ها
هنگام رزم واژه ي حيدر بياورند
خاك زمين تحمل جولان تو نداشت
بايد هزار عرصه ي محشر بياورند
بايد فقط به خاطر تفريح تيغ تو
هرقدر ميشود صف لشگر بياورند
قدري رجز بخوان كه همان اول نبرد
جنگاوران به پاي تو خنجر بياورند
بايد ميان خيل سياهي لشگرت
صدها سپاه مالك اشتر بياورند
شب را اشاره ي تو به زنجير ميكشد
حتي خدا براي تو تكبير ميكشد
ما را دليست بس كه خراباتي شماست
از آب و خاك صحن ِسماواتيِ شماست
پاي شما نوشته حساب مرا خدا
بي ارزش است گرچه دلم قاتيِ شماست
اين اشك چشم را به اميري نميدهم
اين قطره قطره ها همه سوغاتي شماست
مردم مرا به چشم غلاميت ديده اند
اينها هم از عنايت ساداتي شماست
شايد شبي به كوچه ي ما هم گذر كني
با سر رسيده ايم كه خيراتي شماست
دست مرا به پاي غمت بسته علقمه
دستم بگير حضرت بي دستِ علقمه
- پنج شنبه
- 9
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه