• یکشنبه 4 آذر 03


شعر مبعث رسول اکرم(ص)(وقتش رسيده است كه آگاهشان كني)

3505
2

وقتش رسيده است كه آگاهشان كني
اين خاك را عروج دهي، آسمان كني
چل ساله مي شوي كه طي مدتي مديد
از عرش تا زمين خدا را جوان كني
جمعي به انتظار تو هستند ، اي كليم
تا اينكه قلبِ نيل روان را نشان كني
لازم نبوده است به دستت عصا دهند
لب تر كني شكوه خودت را عيان كني
جبريل آمده كه بگويد از اين به بعد
مبعوث مي شوي كه علي را بيان كني
اي اولين پگاه خدا ! آخرين شروع!
خورشيد بي افول زمين ! دائم الطلوع
با تو شب بدون سحر فرصتي نداشت
تا آسمان رسيدن ما زحمتي نداشت
قبل از كليم ، در دهه لا مكان طور
ذات خدا به غير تو هم صحبتي نداشت
مخفي شدند و صبر نمودند تا بياي
اما سلام خلق به تو سبقتي نداشت
خاكستر و شكمبه و خاشاك ريختند
غافل از اينكه بي تو جهان رحمتي نداشت
تو رحمت عمومي دنياي مايي و
بي تو زمين خاكي ما نعمتي نداشت
اي اولين پگاه خدا ! آخرين شروع !
خورشيد بي افول زمين ! دائم الطلوع
با اينكه بوده اي ز مسيحا مسيح تر
در هر نفس دلت شده از غم جريح تر
دندان اگر چه قسمت زيبائيت نشد
با اين شكستگي شده رويت مليح تر !
وقتي كه ضاد بين كلامت مياوري
معلوم مي شود كه تو هستي فصيح تر
... از هر عرب كه از فصَحايِ قبيله است
از هر كه وارد است به لحن صحيح تر
چندي بتاب بر سر اين روزهاي ما
روزي كه گشته است ، به شب ها شبيه تر
اي اولين پگاه خدا ! آخرين شروع
خورشيد بي افول زمين ! دائم الطلوع
خورشيد طينت ازلي! تو الي الابد
حتي نمي شوي به دو چشم ملك رصد
من هم اويس مي شوم و مي رسي به من
وقتي تمام مي شود اين بين جزر و مد
اين يك بهانه است كه عطري نمي زنم
ميخواهم از محمّدي تو سبد سبد
بر من بخند تا كه مسلمان تو شوم
باور كن از ملامت تو كم نمي شود
حُسن ختام شعر من اين بيت آخر است
اين بيت بر مخاطب خود كرده گوشزد
پيروزيت مقابل دشمن عجيب نيست
سر بند تو نوشته رويش « يا علي مدد »
 مسعود يوسف پور


 

  • دوشنبه
  • 13
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 7:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران