بهین جشن و سرور شیعیان است
جــهــان از خـــرمــی بــاغ جـنـان اسـت
فـــروغ سـوم شـعـــبــان بـــرآمـــد
رواق خـــاک هـــمـچـون گـلـستان است
مـگــر آمـد بـعــالــم پـــور زهـــرا
کــه در وجـد و شـرف خلق جهان است
از ایــن مـولـود مـسـعـود مـبارک
قـــلــوب اهـــل ایـمـان شـادمـان اســت
حـسـیــن آمـد کـه از خـیـل ملائک
بــــدرگــاهـــش غـــلام آســتــان اســت
ز جـنــت آمــده لــعــیـــا بـخـدمـــت
کــنـیـز مـــادرش زهــــرا بــجـان اسـت
مـلـک قنداقه اش را برد تا عرش
کــه مـشـــتــاقــش خـدای مهربان است
بـگــو بـا فـاطـمه امـشـب حسیـنت
بـــبــزم قــرب یــزدان مـیـهـمــان اسـت
بـشــادی فـطــرس فـرخــنـده اقـبال
بــســوی خـانـه ی زهــرا روان اســـت
کـنــد بــر قـدسـیـان فخر و مباهات
که بـر دسـتـش ز شه خــط امـان است
پـیـمبر گـفـت در وصـف حـسـیـنـش
که او در پـیـکـر مـن هـمچو جان است
دو عــالـم بـهـره مـندند از عـطایش
عیان است این چه حاجت بر بیان است
ز رحـمـت بـر «حیاتی» لطـف دارد
کـه طـبـعـم از برایش نغمه خوان است
***********************
امشب به بیت فاطمه رضوان گل افشانی کند
روح القدس مدحت گری،حورا غزل خوانی کند
گیتی به تن پیراهن از انوار ربانی کند
شادی و غم با دل صفا پیدا و پنهانی کند
در سینه های سوخته آتش گلستانی کند
زیبد جهان هستی خود ، یکباره قربانی کند
ریحانۀ ختم رسل فرزند زهرا آمده
آری حسین بن علی امشب بدنیا آمده
امشب به روی دست خود، قرآن گرفته فاطمه
امشب ز باغ آرزو،ریحان گرفته فاطمه
امشب ز دریای ولا،مرجان گرفته فاطمه
امشب ز داور گوهر ایمان گرفته فاطمه
امشب برای اهل دل ،جانان گرفته فاطمه
امشب حسینش را به بر چون جان گرفته فاطمه
امشب در عاشورائیان بر پا شده شوری دگر
از خانه زهرا رود بر آسمان نوری دگر
درسیر دریای ولا دل گوهرش را یافته
یا جان بظمان بلا روشنگرش را یافته
باطل شده سر در گم و ، حق محورش را یافته
بستان سرسبز ولا آب آورش را یافته
نخل امید فاطمه برگ و برش را یافته
فطرس به پرواز آمده بال و پرش را یافته
از آسمان و از زمین آید به گوش این زمزمه
ای عاصیان ای عاصیان آمد حسین فاطمه
شور آفرین عاشقان با شور عاشوراست این
مشعل فروز بزم جان روشنگر دلهاست این
ریحانه ی ختم رسل دردانه ی زهراست این
ماه امیرالمومنین مهر جهان آراست این
توحید از سر تا بپا قرآن ز سرتا پاست این
وجه خدا خون خدا عبد خدا سیماست این
گویم اگر در وصف او از آنچه هست آگاهیم
ترسم که هرکس بشنود خواند حسین اللهیم
جان بحرو او دردانه اش دل باغ او ریحانه اش
هستی همه دلداده اش عالم همه دیوانه اش
ایثار شمع محفلش خلقت همه پروانه اش
خلق زمین و آسمان یکسر گدای خانه اش
سرمست از جام جنون دیوانه و فرزانه اش
مرحون لطف و مرحمت هم خویش هم بیگانه اش
چشم همه دریای او قلب همه صحرای او
هر جا شده کرب و بلا هر لحظه عاشورای او
فطرس بیا فطرس بیا شور حسینی ساز کن
درد درون خویش را ابراز کن ابراز کن
حرف دل بشکسته را آغاز کن آغاز کن
پروانه شو پروانه شو پرواز کن پرواز کن
برگرد شمع روی او پرواز کن پرواز کن
نازی بکش زآن نازنین بر خلق عالم نازکن
عین الحیات عاشقان در عالمین است این پسر
باب النجات عاصیان یعنی حسین است این پسر
آن سرو بستان قِدم تازد در این عالم قَدم
ناورده حرفی بر زبان نگشوده چشم خود زهم
دست گرفتاری گرفت از رحمت و لطف و کرم
لبخند زن پرواز کن گردیده گِرد آن حرم
زد بوسه بر گهواره اش قنداقه اش بوسید ، هم
این قصه دارد نکته ای یعنی گنه کاران چه غم ؟
من آمدم تا در یم عصیان بگیرم دستتان
از جام عشق خود کنم دیوانه و سرمستتان
من آمدم با بذل جان دل مرده را احیا کنم
من آمدم با ترک سر فرمان حق اجرا کنم
من آمدم هر فرد را آزاد در دنیا کنم
من آمدم بند ستم از پای عالم واکنم
من آمدم تا پرچم عدل و شرف بر پا کنم
من آمدم هر روز را اعلان عاشورا کنم
من آمدم تا رهنما در طی منزل ها شوم
با روی خونین تا ابد روشنگر دلها شوم
حسن خدا روی خدا این حسن من این روی من
خلق نبی خوی نبی این خلق من این خوی من
رنگ جنان بوی جنان این رنگ من این بوی من
حبل المتین عاشقان این تار من این موی من
سعی و صفای عارفان این بیت من این کوی من
آلوده دامانید اگر این بحر من این جوی من
من بین دریای ولا فلک نجات امتم
من بالب عطشان خود آب حیات امتم
خونین گلان باغ دین نوشند آب از خون من
ایثار دامن گیر من آزادگی مرهون من
افروختن ، خود سوختن ، آموختن قانون من
مجد و جلال و عزت و عشق و وفا ممنون من
قلب همه کانون من ، چشم همه جیحون من
خونی که ریزد بر زمین ، از چهره ی گلگون من
هرقطره اش می جوشد و صد بحر غفران می شود
بحری که هر موجش فزون زین هفت ایوان می شود
تنها نه اینجا فطرسی روئیده شد بال و پرش
تا حشر هر افتاده را من همدمش ، من یاورش
هرکس به طوفان غرق شد ، من کشتی اش ، من لنگرش
هر کس به صحرا گشت گم ، من هادیش من رهبرش
هرکس شهید دوست شد ، من سیدش من سرورش
هرکس که مست یار شد ، من ساقی اش من ساغرش
لبیک گو امداد گر فریاد رس فردا منم
حتی اگر کافر زند دست ولا بر دامنم
من عاشق شیدای حق ، حق عاشق شیدای من
پیمان خود را نشکنم ، گر بشکند اعضای من
صد ره ، اگر غلطد به خون هر لحضه سر تا پای من
صد بار اگر گلگون شود از خون سر سیمای من
هر روز گردد تازه تر ، ز امروز من فردای من
بر نسل ها باشد یکی میلاد و عاشورای من
هر روز بر آزادگان میلاد جان ما بود
در محفل دلدادگان میثم زبان ما بود
*******************
ای همه پیغمبران! کنید از جا قیـام
نهید رو بـا شعف، بـه بیت خیرالانـام
همه به ذکر و دعا، همه به عرض سلام
که روی دست نبی، حسین دارد مقـام
مسیح در هر نفس، کلیم در هر کلام
زنند دم از حسین، بـه اشتیاق تمـام
شب سرور خداست جهان پراز این نداست
ظهور نورالهداست حسین روحی فداست
جهان اسلام بود، در آرزوی حسین
رسول اکرم زند، خنده به روی حسین
«امابیها» کشد شانه به موی حسین
گشوده شیرخدا دیده به سوی حسین
گرفته دین آبرو ز آبروی حسین
نهند پیغمبران جبین به کوی حسین
حسین«فوزالعظیم» حسین«نورمبین»
حسین«عین الحیات» حسین«حق الیقین»
نهاد پـا در جهان امـام عفـو و کرم
ز مقدمش آمده مدینه رشکِ ارم
صورت زیبای او سورۀ نون و القلم
به آبرویش قسم به خاک کویش قسم
که ما نبودیم و او به ملک دل زد قدم
به هر دلی ساخته، خدا بر او یک حرم
حسین یار دل است گل بهار دل است
به مهر او دلخوشم که عشق کار دل است
نفس از او، دم از او، نشاط از او، غم از اوست
او ز رسول خدا، رسول اکرم از اوست
تمـام او از خدا، تمـام عالم از اوست
حیات عالم از او، نجات آدم از اوست
حسین خود قلب ماست،قلوب ما هم از اوست
منم که تا روزِ هست تمام هستم از اوست
قعـود یعنی حسین قیام یعنی حسین
سجود یعنی حسین سلام یعنی حسین
حسین بی یار نیست، خلق جهان یار اوست
بـه اوج آزادگی، خلق گرفتار اوست
کلیم مدهوش او، مسیح بیمـار اوست
تمام هست خدا، متاع بـازار اوست
به آن حسینی که حق تکیه به دیوار اوست
هر که حسینی شود خدا خریدار اوست
سبزی گلزار دین ز سرخی خون اوست
قیام مدیـون او نمـاز مرهون اوست
بـارِ غمِ امتـی، هماره بـر دوش او
به سیر معراج خون، زخم بدن توش او
پیام بی جبرئیل ز دوست در گوش او
زخم سر نیزهها نیش مگو، نـوش او
هماره بوده است و هست شیعه کفن پوش او
میان آغوش خون خدا هم آغـوش او
گلو شده چاکچاک بدن شده پوستپوست
ز هر رگ حنجرش ندا دهد دوست،دوست
الا که جان پیشکش در این ولادت کنیم
به مکتب خون مرور درس شهادت کنیم
همه چو «فطرس» بر او عرض ارادت کنیم
از این ولادت به خلق، سزد سیادت کنیم
خاک درش را ز مِهر، مُهر عبادت کنیم
ز خاک یـاران او کسب سعادت کنیم
وعدۀ ما با حسین عروج ما تا حسین
سرود ما ذکر ما دعای ما یا حسین
حسین تا روز حشر، رهبر آزادگیاست
خون جوانان او جوهر آزادگیاست
خاک شهیدان او مظهر آزادگیاست
قامت عباس او محور آزادگیاست
قتلگهش تـا ابـد سنگر آزادگیاست
پیکر صد چاک او منظر آزادگیاست
پیرو او کیست؟ کیست؟ کسی که آزاد زیست
بنـدۀ درگـاه او جز به خدا بنده نیست
تو کیستی؟ یا حسین! خدای را مظهری
تو شمع جمع وجود، تو روح پیغمبری
تو با سرت نوک نی ز خلق عالم سری
تو کلِ اسلام را چـو روح در پیکری
تو خلق را تـا ابـد، چراغ روشنگری
تـو در جلال و شرف محمدِ دیگری
زخم بـدن سورۀ تَبارَکت یـا حسین
خلعتِ ثـاراللهی مبارکت یـا حسین
خون شهیدان تو، خون تو خون خداست
قسم به ذات خدا، خدا تو را خونبهاست
غریبی و عالمی بـا هدفت آشناست
قبر تو در قلب ما مهر تو در خون ماست
سینۀ مجروح ما قطعهای از کربلاست
حنجرۀ ما پـر از زمزمۀ نی نـواست
تویی که خلق خداست دست به دامان تو
"میثم"بیدست و پاست دست به دامان تو
******************
خانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست
الـبشاره لیلۀ میلاد مصباح الهـداست
بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر
پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست
فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال
هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست
چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین
کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست
گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت
عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست
این همان مصباح دست غیب رب العالمین
این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست
چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه
پای تا سر غرق در گلبوسههای مرتضاست
با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود
این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست
سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه
خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست
قطرهای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات
ذرهای از خاک کویش درد عالم را دواست
وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد
مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست
هر چه میبینم جمالش را، نبی پا تا به سر
هرچه میخوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست
هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او
هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست
هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد
درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست
من نمیگویم، نمیگویم، خدا باشد حسین
لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست
خواهـر مظلومۀ او مـادر آزادگی است
تـا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست
اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق
دختری دارد که دست بستهاش مشکل گشاست
مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست
مدح او تطهیر و قدر وفجرو نور و«اهلأتی»ست
قامتی دارد، قیامت گوشهای از سایهاش
صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست
بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین
هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست
روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است
فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟
او بُوَد فُلک نجات و لنگرش دخت علی
این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست
شهریار کشور دلها «حسین بن علی»
زادۀ امالبنین فرمانـدۀ کل قـواست
آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا
گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست
گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست
هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست
اینکه خنـدانیم و گریـانیم در میلاد او
میکند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست
آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است
کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست
مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام
این معما را کسی داند که با ما آشناست
شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال
زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست
من ز خون دل نوشتم بـر جبین آسمان
هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست
قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر
مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا»ست
گو یکی گردند خلقت از برای قتل من
قامتم تنها برای خالق یکتا دوتـاست
آب را بر روی ما بسته نمیداند عدو
حنجر ما تشنـۀ آب دم تیغ بـلاست
وصل جانان از دم شمشیر میآید به دست
این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا»ست
"میثم" این مصراع را با خط خون باید نوشت
رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟
********************
من کیم سالار دینم من کیم سرّ مبینم
من کیم خصم ستمگر من کیم حق را معینم
من کیم عین الحیاتم من کیم ماء معینم
من کیم الله را نور سماوات و زمینم
من کیم فرزند زهرا و امیرالمومنینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من به هر گم گشته ای تا حشر مصباح الهدایم
من همه آزاد مردان را امام و مقتدایم
من به ذات اقدس حق عبد پیش از ابتدایم
من کیم وجه خدا نور خدا خون خدایم
من کیم مولای خلقت هستی هست آفرینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من کیم حجر و حطیمم من کیم رکن و مقامم
من کیم صبر و ثباتم من کیم خون و قیامم
من کیم شمس ولایت من کیم ماه تمامم
من رکوعم من سجودم من صلاتم من صیامم
من جوادم من کریمم من امانم من امینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من کیم من کعبه ام من زمزمم سعیم صفایم
من کیم من باغبان گلبن عشق و وفایم
من خلیل صد ذبیحم من ذبیحاً بالقفایم
من عزیز فاطمه نجل علیِ مرتضایم
من نبی را جان شیرین خلق را شور آفرینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
خون من خون خداوند جهان آراست آری
جد محمد(ص) ، باب حیدر ، مادرم زهراست آری
روز من هر روز روز محشر کبراست آری
سوم شعبان نه ، میلاد من عاشوراست آری
چون خدا در قلب خلق اولین و آخرینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
بارها ختم رسل بوسید از پا تا سرم را
شستشو با اشک چشم خویش داده پیکرم را
کرده پیش از شیر مادر ذات حق پر ساغرم را
دوست دارم دوست دارم دوست دارم زائرم را
در گلستان جنان با زائر خود همنشینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من شهادت را ز خون پاک خود اقبال دادم
من به عاشورائیان تا صبح محشر حال دادم
من بقا بر دین و قرآن و رسول و آل دادم
من نخورده شیر از مادر به فطرس بال دادم
من خدا را دست لطف و مرحمت در آستینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
گاه روی قلب پیغمبر چو قرآن جای دارم
گه به پشت و گه به زانو گه به دوش او سوارم
گاه سر بر دامن زهرای اطهر می گذارم
گاه در گودال خون بر خاک مقتل سجده آرم
گه به خاکستر بود ماه جمال نازنینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من کیم من رمز قرآن ، من کیم من سر هویم
من کیم من مصطفا را رنگ و بوی و خلق و خویم
من کیم آن کو نبی گفت اوست از من من از اویم
من به کل انبیا با روی خونین آبرویم
من به خیل اولیا با مهر خود حبل المتینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من به نای خسته ی دل نغمه ی راز و نیازم
من به درد بی دوای خلق عالم چاره سازم
من کیم من دلفروزم من کیم من دلنوازم
من کیم حکمم ، کتابم ، من کیم حجم ، نمازم
من وضو را آبرو بخشیدم از خون جبینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من کیم آنم که آمد ارجعی در باره ی من
روح پیغمبر طواف آورده بر گهواره ی من
کاروان دل بود از هر طرف آواره ی من
مصحف پیغبران اعضای پاره پاره ی من
اولیا آرند حاجت از یسار و از یمینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
من دعای مستجاب آیه ی امن یجیبم
من به درد عالمی از تربت پاکم طبیبم
من شما را آشنایم ، دوستم ، یارم ،حبیبم
من غریبم من غریبم من غریبم من غریبم
من به میثم سوز دادم با کلام آتشینم
من حسینم زینت آغوش ختم المرسلینم
- چهارشنبه
- 15
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 12:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه