غزل رسالت مي رسه به پايان ميون محفل غار حرا
مدال نبوت رو سينه ي احمد نشسته با دستاي خدا
ترانه ي اقرا يا محمد ز آسمونا تا مکه سر زد2

شد عيد آرزوها مي رسد ز بالا بانگ الهي
با آيه هاي قرآن با نويد ايمان گم شد سياهي
ترانه ي اقرا يا محمد ز آسمونا تا مکه سر زد

ديگه از اين لحظه به بعد    نواي الله الصمد    مي پيچه توي دنيا
روح به عشق دميده شد    پيمبر آفريده شد    فقط به عشق زهرا
ترانه ي اقرا يا محمد ز آسمونا تا مکه سر زد
غزل رسالت...
***
خاطرات موسي ماجراي عيسي ديگه ميره بين قصه ها
دوره ي سقوطِ تمومي بتها رسيده با ختم الانبيا
به پا شده بزم حق پرستي روا شده جام عيش و مستي2

او هم اولين نور است هم آخرين شور است هم عشق يزدان
تا پا زده به عالم جمله انبيا هم گشتند مسلمان
ترانه ي اقرا يا محمد ز آسمونا تا مکه سر زد 2

خدا ميگه به مصطفي   پشت تو توي غزوه ها    نبايد که بلرزه
ياور توست مرتضي   که تار موش حبيب ما     به عالمي مي ارزه
ترانه ي اقرا يا محمد ز آسمونا تا مکه سر زد 2
غزل رسالت...
***
هر عيدي که باشه فرقي نداره به امر و فرمان مصطفي
براي رضاي   صاحب همون جشن   دم مي زنيم ما ز مرتضي
امام و امير مومنونِ سبب شکوه هر اذونِ2

با قصه هاي زيباش تو دل محباش کرده قيامت
او جا نميشه مدحش بين صدهزاران آيه و روايت
امام و امير مومنونِ سبب شکوه هر اذونِ2

راهش بُوَد راه درست    بوده از آن روز نخست    معني کل قرآن
مرحب يل دلاورا    از تيغ او شده دو تا     احسنت به شير يزدان
امام و امير مومنونِ سبب شکوه هر اذونِ2
قرار دلاي بي قراره او صاحب تيغ ذوالفقاره2
********
شاعر: رضا تاجیک
منبع : بی پلاک
********
شاعر: رضا تاجیک
منبع : بی پلاک