ای گردش چشمان تو سرچشمۀ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران كه هستی؟
خورشید كه سرچشمۀ زیبایی و نور است
از میكدۀ چشم تو آموخته مستی
تا جرعهای از عشق تو ریزند به جامش
هر لاله كند دعوی پیمانه به دستی
از چار طرف محو تماشای تو هستند
هفتاد و دو آیینۀ توحید پرستی
وا كرد درِ مسجدالاقصای یقین را
تكبیرة الاحرامِ نمازی كه تو بستی
تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلك
تا خون شدن حنجره از پا ننشستی
ای كاش كه گلهای عطشناك نبینند
در دیدۀ خود خار غمی را كه شكستی
یك گوشۀ چشم تو مرا از دو جهان بس
ای گردش چشمان تو سرچشمۀ هستی
شاعر:محمد جواد غفورزاده
- شنبه
- 18
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 5:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه