• چهارشنبه 16 آبان 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

مدح امام سجاد(ع)(کیستم من؟ پیشـوای چـارم اهـل‌یقینـم)

2119
2

کیستم من؟ پیشـوای چـارم اهـل‌یقینـم
سیّـد سجّاد، بـاب الله، زین‌العابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم
چون نبی مشکل‌گشایم، چون علی حبل‌المتینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبه‌ام، حجرم، مقامم
زمزمم، سعیم، صفایم، مروه‌ام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
رکن می‌بالد که دست من نمـاید استلامش
کعبه می‌نازد که من از سوی حق باشم امامش
هر‌که ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش
من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
آسمانی‌هـا همه محـو مناجـات شب من
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تب من
ذات حق لبیک‌گـو با ذکر یارب‌یارب من
گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم
بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم
پیکـرم از بام‌هـا شد سنگ‌باران، صبر کردم
سینه‌ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم
خورد سیلی بر عذار گل‌عـذاران، صبر کردم
با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمـؤمنینم
من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم
شامیـان بی‌حیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقه‌های سلسله‌ خون گریه کردند از برایم
سخت‌تر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم
ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم
شامیـان را بهـر استقبـال، دسته‌دسته دیدم
حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
عمه‌ها منزل به منزل چشمشان در اشک‌ریزی
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآن‌ستیـزی
وای بر احوال آن‌کو خوار شد بعد از عزیزی
سرخ‌رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی
کشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب می‌زد خصم بر لب‌های بابم
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم
گرچه دانستند نـور چشم ختم‌المرسلینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمؤمنینم
شاعر:غلامرضا سازگار

  • شنبه
  • 18
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 6:5
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران