دوباره جمعه شد و کوچه ای پر از حسرت
وَ عابری که پریشان به جمکران می رفت
دوباره جمعه شد و عاشقی که تا سهله
به شوق دیدن مولای انس و جان می رفت
دوباره جمعه شد و انتظار یاری که
توقّع فرجش از دم اذان می رفت
دوباره جمعه شد و ندبه های پی در پی
که از زمین به بلندای آسمان می رفت
دوباره جمعه شد و یک مدینه از اندوه
درون سینه مولای بی نشان می رفت
دوباره جمعه شد و با کتیبه ای از غم
غزل به سوی فراقش دوان دوان می رفت
خدا کند که همین جمعه بشنود کعبه
صدای زنگ ظهورش به گوش جان می رفت
***
شاعر:محمد مهدی عبدالهی
- شنبه
- 18
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه