مهدی ای قائم موعود، سلام
پسر احمد و محمود سلام
من که باشم، تو عزیز همه ای
یوسف گمشدۀ فاطمه ای
جان چه باشد، که نثار تو کنم
تا نگاهی به عذار تو کنم
گل چه باشد که به پایت ریزم
مددی کن که ز جا برخیزم
سر چه باشد که ز پیکر برود
باید این دل پی دلبر برود
دل چه باشد که کنم تقدیمت
ملک از عرش کند تعظیمت
قابلیت نبود این همه را
تا ببینم پسر فاطمه را
با تو بارد به سر ما برکت
نیست بی تو ملکی را حرکت
رزق ما از برکات دم توست
دل من حیف که نامحرم توست
روسیاهم، تو سفیدم گردان
نائل حال امیدم گردان
جان من مرده و بی احساس است
دل بیچاره نمک نشناس است
می کند حرص و حسد نابودم
امتحانم کنی ار، مردودم
دل ناپاک مرا پاک نما
تا شوم لایق دیدار شما
دانی ای دوست که من نادانم
مستحق کرم و احسانم
لطف کن گشته "کلامی" زارت
تکیه گاه است مرا دیوارت
شاعر:ولی الله کلامی زنجانی
- شنبه
- 18
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
ولی الله کلامی زنجانی
ارسال دیدگاه