جان آمد از فراق تو بر لب، نیامدی
امروز هم سرآمد و شد شب، نیامدی
چتر سیاه غم همه جا را فرو گرفت
ای در سپهر عاطفه کوکب! نیامدی
از آه و اشک و ناله و سوزِ دل و دعا
کردم بساط خویش مرتّب، نیامدی
گفتند در رواج ستم می کنی ظهور
دنیا شد از فساد لبالب، نیامدی
خواندیم هر چه ندبه و عهد و کمیل را
گفتیم هر چه یا حق و یا یا رب نیامدی
گفتم بیا به خاطر زهرا، اثر نداشت
گفتم قسم به حرمت زینب، نیامدی
شاعر:سید رضا موید
- شنبه
- 18
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه