بلبل در قفسیم و ز چمن میگوییم
یا اویسیم و مدیحت ز قرن میگوییم
یا که مانند مسافر ز وطن میگوییم
«گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
بعد منزل نبود در سفر روحانی»
در دلم بود شوم زائر بین الحرمین
مادرم بود مشوّق که ادا سازم دین
پدر آهسته مرا گفت که ای نور دو عین
«هر دری بسته بود جز در پرفیض حسین
این در خانه عشق است که بازاست هنوز»
کیست آن کس که به نام تو عسلنوش نگشت؟
قصّهی تو که شنیده است که مدهوش نگشت؟
یادِ تو از دل تاریخ فراموش نگشت
«دشمنت کشت ولی نورتو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست»
دست اگر هست همانا ید بیضا باشد
لب اگر هست لب لعل مسیحا باشد
غم اگر هست غم یوسف زهرا باشد
«دل اگر هست دل زینب کبری باشد
آفرین باد بر این همّت مردانه دل»
عرشیان پا به حریم تو به حرمت بزنند
به مقامت به لب انگشت ز حیرت بزنند
خطبهات خوانده، دم از اوج بلاغت بزنند
حوریان از غم تو لطمه به صورت بزنند
قدسیان ناله برآرند که جانم زینب
در مدینه غم بی دستی سقّا مبرید
قصّهی مادر و گهواره و یغما مبرید
خبر از دختر و طشت و سر بابا مبرید
«نام اکبر به سر تربت لیلا مبرید
بگذارید جوان مرده قراری گیرد»
شاعر : جواد هاشمی
- یکشنبه
- 19
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 14:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد هاشمی
ارسال دیدگاه