بگو چه چاره کنم درد بی دوایی را
چگونه پند دهم این دل هوایی را
از آن زمان که تو شاهنشه دلم گشتی
به عالمی ندهم لذت گدایی را
من از کجا شده ام عاشقت نمی دانم
به خاطرم نرسد روز آشنایی را
به یمن خاک ره مرکب غلام شماست
به هر که داده خدا قلب با صفایی را
چه خوش سروده در این باب سعدی شیراز
"که ازحضور تو خوش تر ندید جایی را"
"حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر"
"به سر نکوفته باشد در سرایی را"
شاعر : محمد خضرایی
- دوشنبه
- 20
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 8:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد خضرایی
ارسال دیدگاه