از روز اولی که دو عالم درست شد
نام تو را که برد خدا، غم درست شد
جن و ملک تمام برایت گریستند
حتی به عرش خیمه ماتم درست شد
نام تو را نوشت خدا روی هر دلی
ز آن جا به بعد عشق تو کم کم درست شد
دریا گریست... تا به خود آمد غروب شد
از غربت تو ماه محرّم درست شد
گندم که خورد، رانده شد و بعد سال ها
در مجلس عزای تو آدم درست شد
ای غربت تو اشک مدام پیمبران
از اشک روضه های تو زمزم درست شد
تو کیستی؟ غریب تر از تو خدا نداشت
از روز اولی که دو عالم درست شد
هر مشکلی که داشت دلم تا خدای را
.... یک بار من، قسم به تو دادم درست شد
نیزه کجا و شانه پیغمبری کجا؟
تا گفت: «یا اُخَیَّ» روضه ما هم درست شد
شاعر : مهدی صفی یاری
- دوشنبه
- 20
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 8:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی صفی یاری
ارسال دیدگاه