راه افتاده تمام غم دنیا با تو
گره خورده ست به خون، قصّه ی فردا با تو
مطلع سرخ غزل های جهانی شده ای
مطلع شعر، چه زیبا شده امّا با تو
شب اشک ست و تماشاست اگر بگذارند
اشک، با من، به سر نیزه تماشا با تو
صوت قرآن تو از حنجره ی باران است
بارش ابر غمت با من و معنا با تو
آسمان طفل یتیمی شده بر دوش زمین
آمده از کرم و لطف تو بالا با تو
گَر جهان پُر شود از یوسف مصری هرگز
با کسی راه نیاید دلم الّا با تو
تو که باشی همه ی گمشده ها پیدایند
هر چه گم گشته در این جا، شده پیدا با تو
جلوه کرده ست خدا روی زمین در نقشِ -
فصل سرخی که رقم خورده در این جا با تو
قرن ها می گذرد، داغ تو تازه ست هنوز
راه افتاده تمام غم دنیا با تو
شاعر:حسین سنگری
- دوشنبه
 - 20
 - خرداد
 - 1392
 - ساعت
 - 8:13
 - نوشته شده توسط
 - یحیی
 

                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه