تا می رسی شروع من آغاز می شود
ساز شكستهٔ نفسم ساز می شود
من سازگار حجم حقیر قفس چرا؟
دستی نشان بده، قفسم باز می شود
تو می رسی و من به خودم می رسم، به او
در وسعت تو مهلت پرواز می شود
تو فصل عشق، فصل مسیحایی منی
دل با شب خیال تو دم ساز می شود
تغییر را به چشم خود احساس می كنم
تا پای تو به زندگیم باز می شود
حال و هوای چهره خاكستری شهر
با عطر فصل مشكی تو ناز می شود
تو نقطه مقدس تقویم شیعه ای
كه با تو عشق سرخ پس انداز می شود
ای شهر عشق، خون خدا در تو جاری است
از حنجر تو صاعقه آواز می شود
ده روز بعد آمدنت، (عصر واقعه)
تیغی پلید مجری یك راز می شود
شاعر : حسن کردی
- دوشنبه
- 20
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 14:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه