وقتش رسیده است،كه سلمان مان كنی
مجذوب چند آیه ی قرآن مان كنی
ما بت پرست كعبه ی عشقیم،یاحسین
قرآن ز نی بخوان كه مسلمان مان كنی
ما ذهن مان به درك مقامت نمی رسد
ای كاش مور ملك سلیمان مان كنی
قدری ز روی نیزه برای خدا بخند
تا آشنا به واژه ی عرفان مان كنی
با صوت جانگداز لب سنگ خورده ات
مانند زلف خویش،پریشان مان كنی
دنبال نیزه ی تو به هر سو دویده ایم
چیزی نمانده بی سروسامان مان كنی
مجنون تان شدیم وبه جای كویر ودشت
می خواستی كه مرد نیستان مان كنی
ما تشنه ایم،حضرت آقا نمی شود؟
مهمان چند قطره ی باران مان كنی
ما را گدای خانه ی خود كن،همین بس است
كی گفته ایم حاجی دكان مان كنی!؟
شاعر : وحید قاسمی
- سه شنبه
- 21
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 15:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه