زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت
گر نکتهدان عشقی، خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردیم
یا رب مباد کس را مخدوم بیعنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
شاعر: حافظ شیرازی
- چهارشنبه
- 22
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 8:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حافظ شیرازی
ارسال دیدگاه