دلِ مجنون هميشه با ليلاست
می رود سوی هر كجا ليلاست
قَدمِ عاشقی كه برداری
بعد از آن اختيار با ليلاست
تَپشِ قَلبِ تو، نمی دانم
تَپشِ قَلبِ من كه "يا ليلا" ست
آنكه از كارِ من گِرِه وا کرد
با دو دَستِ گِرِه گُشا، ليلاست
بسته آنكه دَخيل زُلفم را
به سَرِ زُلفِ كربلا، ليلاست
كِشِشِ عِشق تا كه پابَرجاست
دل اسيرِ مَزارِ پايين پاست
پِسرِ پهلوانِ اربابم
مرتضای جوانِ اربابم
ای عصای پدر، علی اكبر
ای كه هستی توانِ اربابم
قَمرِ دوُّمِ بنی هاشم
ای مَهِ آسمانِ اربابم
دامنت را نمی دهم از دست
لحظه ای هم به جانِ اربابم
تو كريمی و از تو شاملِ ماست
كَرَمِ خاندانِ اربابم
نشده دستِ رَد به كَس بِزَنی
سُفره دارِ مدينه چون حَسَنی
جُز خُدا كَس مَباد در دلِ تو
مَن كجا! مِدحَتِ خَصائلِ تو
كارِ من نيست كارِ جبريل است
تا گدايی كُند زِ سائلِ تو
كيستی؟ كه معاويه می گفت؛
به اَميرانش از فضائلِ تو
تا ببيند جَمالِ پيغمبر
چشم عبّاس بود مايلِ تو
به نَبی رفته بينِ اَهلُ البِيت
بيشتر از همه شَمائلِ تو
اَشبَهُ النّاس به رَسولی تو
نَوه ی اَرشدِ بَتولی تو
دَر شُجاعت، دِلاوری اكبر
در بَلاغت، تو حيدری اكبر
از تمامِ كريم های شَهر
در سَخاوت تو برتری اكبر
پدرت گفته: خَلقاً و خُلقاً
تو سَراپا پيمبری اكبر
سَر و دَست است كه زمين ريزَد
بِزَنی گر به لشكری اكبر
مَشک بر دوش پيشِ چَشمِ حسين
تو اَبَاالفضلِ ديگری اكبر
ای سُتونِ خيامِ ثارُالله
ای ذَبيحِ قيامِ ثارُالله
از تو دارم همين غُلامی را
كَس ندارد چُنين مَقامی را
تا كه مِيخانه را به هم ريزم
پيش رويم گُذار جامی را
السَّلامُ عَلَيک يَابنَ حُسَين
می دَهی پاسخِ سَلامی را؟...
...كه فرستاده ام زَنَد بوسه
آن قدم های بَس گِرامی را
لَبِ خُشکِ تو ظُهرِ عاشورا
شَرمگين كَرد تِشنه كامی را
تشنه لب بودی و دِويست نَفَر
زير تيغِ تو رَفت از آن لَشكر
دَر حِصاری كه تو شُدی تنها
بوسه ای زَد عَمود فَرقَت را
ريخت خونِ تو روی چَشمِ عُقاب
اِشتباهی تو را كِشيد كُجا!؟
وسطِ جَمعيَت تَنَت گُم شد
دُشمنانت ولی همه پِيدا
بَر تَنِ تو زِ بُغض می كوبيد
هر كه می بُرد نيزه ای بالا
با تَنِ قِطعه قِطعه روی زمين
تو صِدا می زَدی: بيا بابا
پدرت را كه ديد عَمّه ی تو
مو پَريشان دَويد عَمّه ی تو
- شنبه
- 25
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 6:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه