به اسبش هي زد و زلفش ميان بادها گُل كرد
تمام دشت را سرشار از عطر قرنفُل كرد
نگاهش آهوان خسته را مدهوش خود كرده است
لبانش سنگ هاي تشنه را غرق تغزُل كرد
و بسم الله رويش – صبحگاهان بني هاشم
بيابان هاي دنيا را پر از تحرير بلبل كرد
...پدر از دور مي بيند كه در گرد و غبار دشت
پسر کم رنگ و مبهم می شود اما تحمل كرد
زره گُر مي زند بر ارغوانش حلقه در حلقه
به سوي خيمه ها برگشت و بندش را كمي شُل كرد
پدر از دور مي بيند كه سر بر مي زند خورشيد
تمام اشتياقش را براي ديدنش پل كرد
به قدر يك خدا حافظ، سلامي كرد و جاري شد
و با پيغمبر خورشيد و باران ها توسل كرد
حسين آرام مي گريد بهار خون چكاني را
كه مثل غنچه ها آهسته در دامان او گل كرد
شاعر : بهروز سپید نامه
- شنبه
- 25
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 6:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
بهروز سپید نامه
ارسال دیدگاه