به دست باد نده ، اختيار گيسو را
نوشته اند به پاي تو اين هياهو را
شكوه تو غزلم را به باد خواهد داد
عزيز! دست كه دادي ترنج و چاقو را
خوشم به جبر، مسلمان چشمتان باشم
بكش به روي دلم ذوالفقارابرو را
بمان پناه حرم، معجري هراسان است
مگرنمي شنوي هق هق النگو را !؟
به پيري پدرت رحم كن! ز جا برخيز
عصا به دست بده اين خميده زانو را
كنارداغ تو، داغ مدينه را كم داشت
خدا كند كه نبيند شكاف پهلو را
شاعر : وحید قاسمی
- شنبه
- 25
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
وحید قاسمی
ارسال دیدگاه