این نیزه های در بدنت میکشد مرا
این لخته خون در دهنت میکشد مرا
ای سروناز من چقدر قطعه قطعه ای
این پاره پ ا ره پ ا ره تنت میکشد مرا
با دیدن تو ای پسرم جان به لب شدم
این طور دست و پا زدنت میکشد مرا
معلوم می شود که تورا چنگ میزدند
این تکه های پیرهنت میکشد مرا
داری برای خواهر خود غصه میخوری ؟؟
این درد و غربت و محنت میکشد مرا
باشد عبای من کفن و غسل تو زخون
آن غسل خون و این کفنت میکشد مرا
شبه پیمبرم - پسرم - حاصلم - علی
نیش خند دشمن لجنت میکشد مرا
شاعر: علیرضا خاکساری
- شنبه
- 25
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 13:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه