باده در جام دلم سرریز شد
سینه از عشق خدا لبریز شد
فصل اندوه و غم و غصه گذشت
لحظه هامان بس طرب انگیز شد
عرش حق آئینه بندان،فرش نیز
کو به کو روشن ،چراغ آویز شد
جرعه ای از باده ساقی بنوش
دیگ رحمت آمده امشب به جوش
سینه و طور تجلا عجبا
ذره و وصف ز بیضا عجبا
قطره و وصل به دریا نه عجب
نم و توصیف ز دریا عجبا
تا که دیدند رخ چون نبی اش
همه گفتند خدایا عجبا
یوسف کنعان دل آمد خدا
مهر بی پایان دل امد خدا
می زنم امشب ز مینای دگر
تا کشم تصویر زیبای دگر
آمده حسن خدای لم یزل
چون پیمبر یا که مولای دگر
سر زده موسی ز طور دیگری
آمده امشب مسیحای دگر
نام زیبایش چو نام حیدر است
او علی سر تا به پا پیغمبر است
خانه خون خدا غوغا شده
گوئیا که محشری برپا شده
ام لیلا زاداه لیلا،هر طرف
صحبت از لیلای این لیلا شده
این طرف مسرور گردیده علی
شادمان در آن طرف زهرا شده
کوری چشم حسودان شد پدر
چون خدا بر او عطا کرده پسر
مادر گیتی نزاید چون تویی
سروری را می سزاید چون تویی
ناتوان باشد بشر در مدحتان
حق تعالی می ستاید چون تویی
آفتاب از شرم رویت در حجاب
رفته و بالا نیاید چون تویی
ای قیامت آن قد و بالای تو
کار ما بسته به یک امضای تو
یک نظر بنشین جمالش را ببین
می برد دل از امیرالمومنین
برق لبخندش گرفته شهر را
روشن از نورش یسارست ویمین
نجل زیبای ولایت را ثمر
حلقه سبز امامت را نگین
خالق اکبر که اکبر داده است
هدیه بر حیدر پیمبر داده است
ای طواف من به گرد روی تو
طاق محرابم خم ابروی تو
تو مطهر زاده ای مولای من
عالمی گردیده مست بوی تو
باب حاجات همه بر من نگر
آمدم با قلب پرخون سوی تو
لحظه ای گیسوی خود را تاب ده
قطره ای ما را شراب ناب ده
شاعر : میلاد یعقوبی
- یکشنبه
- 26
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 6:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
میلاد یعقوبی
ارسال دیدگاه