گفته اند اين خبر ارباب عقول
كه چنين آمده در حال رسول(ص)
چون كه شمع دل از اين خانه برفت
بر هوا دود ز پروانه برفت
عالمى از غم او محزون شد
حضرت فاطمه بس دل خون شد
بس كه از فاطمه دل سوخته بود
يثرب از نالهاش افروخته بود
ناله فاطمه بگداخت بسى
كارها را به هم انداخت بسى
زين مصيبت همه اشباه رجال
به على شكوه كنان پر ز ملال
همه گفتند كه گشتيم ملول
بس كه ناليده در اين شهر بتول
نيست گر پيرو قانون زهرا
مردم آزارى اين شهر چرا؟
همه گفتند بگو با زهرا
روزها گريه كند يا شبها
تا دل فاطمه آشفته شده
خانههامان همه آشفته شده
حرف بر حضرت صديقه رسيد
پاى از دامن آن شهر كشيد
گفت گر اشك نريزم چه كنم؟
با عدو گر نستيزم چه كنم؟
كوهها يار سزاوار منند
شهدا محرم اسرار منند
چون سخن از شرر آهم رفت
به سر قبر عمو خواهم رفت
تا بگويم ستم ظالم را
مىزنم ناله بنى هاشم را
صبح زهرا چو ز يثرب مىرفت
رجعتش تا دم مغرب مىرفت
ساكن كلبه احزان شده بود
همدم كوه و بيابان شده بود
آب شد در ره آن خاك، تنش
سوخت رخسار حسين و حسنش
سايبانى كه على ساخته بود
دشمن از كينهاش انداخته بود
گريه بانگى است كه عالمگير است
گريه گر گريه بود شمشير است
محمد سهرابى
- دوشنبه
- 29
- فروردین
- 1390
- ساعت
- 12:8
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
- شاعر:
-
محمد سهرابی
ارسال دیدگاه