ای اذان گو اگر می توانی
بهر بابا بگو یک اذانی
تا کنار تن اربااربا
آخرین اشهدم را بخوانی
وای خون چکد از دیده- وای جسم خون غلطیده
وای شد زهم پاشیده
وای یااباعبدلله(ع)
*****
تا به زحمت کنارت رسیدم
دیگر از این جهان دل بریدم
تا صدایم کنی بار دیگر
لخته خون از گلویت کشیدم
وای زان لبان گلگون- وای می کشم من بیرون
وای لخته هایی از خون
وای یااباعبدلله(ع)
*****
می کنم جمع ز هر سو تنت را
قطعه قطعه همه جوشنت را
می برم با خودم سوی گودال
آرزوی پدر گفتنت را
وای خنده های اعداء – وای تو ببر از صحرا
وای پدر پیرت را
شاعر : امیر حسین الفت
- دوشنبه
- 27
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 7:16
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر حسین الفت
ارسال دیدگاه